بر گرفته از : خاله سحر
صدای گامهایش را می شنوی...
پاییــــز است.
فصل مهـــــر؛فصل تـو
فصل هزار رنگ زندگی ام با تو
فصل اولین تپشهای گرم عشق تو درقلبم
و جاری شدنم در زندگی؛ در تو ...
فصل حرفهای نگفتنی
فصل نواخته شدنم از تو
نواخته شدن شنیدنی ترین ملودی زندگی ام؛
بنویس بر یاس کبود، بنویس بر باور رود
بنویس از من بنویس، بنویس عاشق یکی بود
آه قصه بگو، از این عاشق دور
تو از این تنهای صبور، بی تو شکست، چو جام بلور
بنویس بر یاس سپید، بنویس از عشق و امید
بنویس، دیوانه ی تو، به خود از عشق تو رسید
تو، موج غرور، این دل، سنگ صبور
بنویس از آنکه چو اشک، از دیده چکید، به گونه دوید
بنویس دنیای منی، همه ی رویای منی
منم اون بی تابیه موج ... تو هنوز دریای منی
غریبونه شکستم، من اینجا تک و تنها
دلخسته ترینم، در این گوشه ی دنیا
ای بی خبر از عشق، نداری خبر از من...
روزی تو میایی، نمانده اثر از من